پیشنهادهایی برای رفیقبازها- قسمت اول
1394-10-02
اندر آداب یافتن رفیق بیکلک
آدمیزادجماعت و خصوصا مردجماعت در طول تاریخ همواره رفیقباز بوده و خواهد بود. رفیقبازی کلا حال میدهد. حالا هی پدر و مادرها گیر بدهند که رفیقبازی نکن و از پسرخالهات یاد بگیر که فقط خالهجان و شوهرخالهجان رفقایش هستند، به خرج ما که نمیرود. میرود؟ نچ. پسرخالهجان هم حتما یک چیزیش میشود که فقط خالهجان و شوهرخالهجان رفیقش هستند. حالا رفیق هم که مار بوآ نیست تا یکهو دهن واکند و ببلعدمان. بعضی از ترسهای والدین محترم گویا الکی است و متاسفانه باید به عرضتان برسانیم که بخش زیادی از ترسهایشان هم الکی نیست. یعنی دنیا پر است از رفیقهای کلکانداز و بیمعرفت و فرصتطلب. این است که دوباره موتور تحقیق نیمکت را روشن کردیم و گشتیم به دنبال راههای یافتن رفیق بیکلک. این چیزهایی هم که میگوییم حرف خودمان نیست. نتیجهگیری ماست از حرفهای آدمهای حسابی. پس برویم با چراغ بگردیم گرد شهر و رفیق پیدا کنیم. به ما گفتهاند به خوانندگان عزیز توصیه نکنید. اما ما بلد نیستیم توصیه نکنیم. شما طوری وانمود کنید که مثلا اینها توصیه نیست. دم شما گرم.
مرحلهی چنتهیابی
درست است که امروزه چنته مادهای است برای باز کردن لولهی فاضلاب، اما در گذشته چیزی بوده در مایههای کیف دستی که مردم پول و پلهشان را تویش میریختند. البته مرحلهی چنته زیاد ربطی به پول و پله ندارد، اما به منفعت آدم ربط دارد. بزرگان میگویند که با هر کس میخواهی رفیق شوی ببین چی توی چنتهاش دارد. یعنی ببین با خودش و خودت چندچند است. شاید خودخواهی باشد، اما بد نیست ادم برای انتخاب رفیق به آدمهای دور و برش فکر کند و ببیند طرف چه خصوصیاتی دارد که بشود او را مورد اعتماد دانست. لازم هم نیست کل آدمهای کرهی زمین را امتحان کنیم. آدم فقط باید حواسش به کارهای خوشایندی که دیگران در حقش میکنند باشد. صداقت عطر دارد. بوی عطرش هم از صد کیلومتری قابل استشمام است.(عجب جملهی شاعرانه و شاهکاری نوشتیم.) بعضی لطفهای کوچک دیگران بوی صداقت میدهند و لطفهای بزرگی هم هستند که بوی ریاکاریشان آدم را خفه میکند. پس چنتهی طرف را وارسی کنید حتما.
مرحلهی ظرفیتیابی
در قدم بعدی فرآیند رفیقبازی، بد نیست آدم ببیند این رفقایی که با چنتهی پر دور و برمان هستند تا چه حد با بالا و پایینشدن زندگی ما کنار میآیند. رفاقت که فقط مهمانی و جشن تولد و رستوران و بانجی جامپینگ و فوتبال و زابهراه کردن معلم سر کلاس نیست. آدم توی زندگیش غم دارد، بحران دارد، گرفتاری دارد. خب ما که با چراغ داریم میگردیم گرد شهر. به این هم فکر کنیم که از این دوستان چنتهای کدامشان ظرفیتش را دارند که در هر حالی کنارمان باشند و کمکمان کنند. این مرحله را نمیدانیم چهطور میشود سر و سامان داد. شاید بشود مثلا دو سه گزینهی اصلی رفاقت را یکجورهایی امتحان کرد.
منبع:(منتشر شده در نشریه نیمکت شاگردها)
عکس از: a.dilcdn.com